مصاحبه و گفتگو با زهرا احسانی رتبه 9 رشته تجربی قسمت اول
مصاحبه و گفتگو با زهرا احسانی رتبه 9 رشته تجربی کنکور۹۰
در شهر کوچک چمستان درس خواندی و دورهی دبیرستان را در شهر آمل ادامه دادی. چه ذهنیتی از رقابت با دانشآموزان مدعیِ شهرهای بزرگ داشتی؟
قبل از اینکه در آزمونهای کانون شرکت کنم، با دوستانم راجع به رتبه صحبت میکردیم. خودم را نهایتاً جزء 30 نفر اول میدانستم؛ ولی تصور من برای بچهها عجیب بود. وقتی در اولین آزمون کانون شرکت کردم، رتبهام 19 شد و در ذهنم جرقهای زده شد. همینکه توانسته بودم این رتبه را در یک آزمون بزرگ با بچههای شهرهای دیگر بیاورم، نشان میداد که میتوانم در کنکور هم موفق بشوم.
این انتظار از خودت، چهقدر واقعی بود؟
از خودم راضی بودم و به نسبتی که میخواندم نتیجه میگرفتم و میدانستم که کافی است.
موفقیت یا پیشرفت در سال چهارم چه تأثیری برایت داشت؟
بعد از هر پیشرفت، خستگیام درمیرفت. البته توقعم از خودم بالا میرفت. اگر یک آزمون 1 میشدم توقع داشتم آزمون بعد هم همان رتبه را بیاورم. این توقع، بیشتر باعث میشد که به رتبهام فکر کنم تا تلاشم و باعث عقب افتادنم میشد.
تو دختری بودی که سال آخر، بیشتر، رتبهی یکرقمی میآوردی. کار خاصی میکردی؟
سعی میکردم تلاشم مهم باشد و به نتیجه فکر نکنم؛ بدون دغدغهی اینکه قرار است چه نتیجهای بیاورم.
چند بار رتبهی یک شدی؟
4 یا 5 بار.
چهطور توانستی به نتایج آزمونها اعتماد کنی؟
مجلهی آزمون راهی برای آشنایی با دانشآموزان برتر سالهای قبل بود. هر سال میدیدیم که دانشآموزان کانونی، چهقدر موفق شدهاند. موفقیتی که از آمدن به کانون به دست میآید اتفاقی نیست. اگر اتفاقی بود چند سال پیاپی اتفاق نمیافتاد. من هم کاملاً به کانون اعتماد داشتم.
ممکن است توضیح بدهی که برنامهریزیات بر اساس برنامهی راهبردی به چه صورت بود؟
معمولاً روزهای جمعه برنامهی راهبردی را نگاه میکردم. مباحثی را که باید طی دو هفته میخواندم برنامهریزی میکردم. مثلاً در دفتر برنامهریزی مینوشتم که میخواهم چهکار کنم. مشخص نمیکردم که چند ساعت باید بخوانم، فقط برنامهریزی میکردم که مثلاً شنبه باید فیزیک بخوانم. در کنار درس اختصاصی یک درس عمومی هم میگذاشتم. برنامهام را از شنبه اجرا میکردم. بیشتر به برنامهای که نوشته بودم میرسیدم اما گاهی که فشار درسهای مدرسه زیاد میشد مجبور میشدم مطابق برنامهام عمل نکنم؛ ولی بعداً جبران میکردم.
بین برنامهی راهبردی و دفتر برنامهریزی رابطه برقرار کرده بودی. به نظرت سازنده بود؟
بله؛ لازم بود. با توجه به حجم درسها امکان نداشت بتوانم بدون برنامهریزی کار کنم.
چهقدر به برنامهریزیات اعتماد داشتی؟
تا اواخر آذرماه با اعتماد کامل پیش رفتم ولی دیماه دچار تردید شدم. به همهی درسهای سوم و به خصوص زیستشناسی 3 کمتوجهی شده بود. با خودم فکر کردم که چرا بیشتر، درسهای سال دوم را میخوانیم و نکند به سال سوم نرسیم؛ ولی وقتی برنامه را ورق زدم، دیدم برای آنها هم برنامهریزی شده است.
در مورد زیستشناسی بیشتر مطالعه میکردی یا تست میزدی؟
باید مطالعه دقیق باشد و بعد از مطالعه هم باید حتماً تست زده شود. هم تستهای کنکور و هم تستهای مؤلفین مختلف باید کار شود؛ چون هر مؤلفی نظر خاصی دارد. من از هر کتابی، نکتهی جدیدی پیدا میکردم. کتاب زیستشناسی تصویری را که قبل از عید تهیه کرده بودم، خیلی برایم جالب بود. فکر میکردم کل زیست را بلدم و نکتهای نیست که بلد نباشم، ولی خیلی از نکات تصاویر را جا انداخته بودم.
کمی در مورد مطالعهی زیستشناسی توضیح بده.
سر کلاس گوش دادن، خیلی مهم بود. سعی میکردم مفهوم کلی درس را در کلاس یاد بگیرم. معلم نمیتواند همهی مطالب و نکات را آماده در اختیارمان بگذارد. بعد کتاب درسی را پاراگراف به پاراگراف میخواندم و بعد از خواندن هر صفحه، بین پاراگرافها ارتباط برقرار میکردم. معمولاً بعد از خواندن هر جمله، «چرایی» برایم ایجاد میشد و وقتی جواب این «چراها» را در ذهنم پیدا میکردم، باعث تثبیت آنها میشد. با تست زدن مباحث را دوره میکردم و دورههایی برای مرور دوباره نیز تعیین میکردم.